نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی

 
یا عَلیّ، ثَلاثَةٌ مِنَ الوَسواسِ: أکلُ الطِّینِ وَ تَقلیمُ الأظفارِ بالأسنانِ وَ أکلُ اللِّحیَةِ.
ای علی، سه چیز از وسواس است: خوردن خاک، چیدن ناخن با دندان، خوردن (جویدن) ریش.
بحارالانوار، ج 77، ص 46

نور هدایت

«وسواس» به معنی هر کار غیرعادی است که انسان انجام دهد. وسواس به معنی شک و تردید نیز شعبه‌ای از کارهای غیرعادی است. مثلاً دستش را زیاد آب می‌کشد، یا در وقت شک می‌کند و گاه این شک تبدیل به وسوسه در عقاید می‌شود.
برای شناخت بهتر چنین کسانی به مقاله‌ی یکی از روان شناسان توجّه کنید:
بسیاری از افراد عادی مسائلی از قبیل بستن شیرآب، درِ منزل و شیرگاز را یک یا دو بار در روز کنترل می‌کنند، امّا نمی‌توان این‌گونه دقّت‌ها را رفتاری وسواس‌آمیز تلقّی کرد. این رفتارها هنگامی بیمارگونه جلوه‌گر می‌شود که وقت زیادی از فرد را تلف کند و مزاحم سایر اعمالش شود. فی‌المثل اگر شخص خود را ملزم ببیند که شیرگاز را سه بار کنترل کند یا پس از ترک منزل مکرّراً از بسته شدن در اطمینان حاصل کند، احتمالاً از نوعی عارضه‌ی وسواس در رنج است.
البتّه مسائل یاد شده را باید از حواس‌پرتی و فراموشی ناشی از مشغله‌ی زیاد زندگی روزمرّه متمایز کرد، چرا که وسواس، انجام دادن یک عمل را به خوبی در خاطر دارد، امّا همواره درگیر یک تردید ملال‌آور و بیمارگونه است.
نکته‌ی جالب توجّه اینکه بیمار کاملاً به غیرضروری بودن این اعمال واقف است و حتّی در خود نوعی مقاومت در برابر انجام دادن این کارها احساس می‌کند، امّا توان مقابله با این تردید بیش از حد را ندارد و مغلوب آن می‌شود، زیرا در غیر این صورت در فرد نوعی احساس ترس همراه با اضطراب به وجود می‌آید که مسلّماً برای او رنج‌آور است.
وسواس بر دو قسم است: کارهای وسواسی، افکار وسواسی.
کارهای وسواسی کارهایی تکراری‌اند که طبیعتی عادی و روزانه دارند. بیمار علی‌رغم اینکه به عنوان کارهایی غیرضروری در برابر آنها مقاومت می‌کند، خود را مجبور به انجام دادن آن می‌بیند.
تمیز بودن افراطی از علایم وسواس است. این امر معمولاً به صورت شست‌وشو یا حمام کردن بیش از حد تظاهر می‌کند. به فرض اگر بیش از دو بار در روز حمام کند، یا آن قدر دست خود را بشوید که پوست دستش قرمز و حسّاس شود، باید مشکوک به علایم وسواس شد. یا در زنان خانه‌دار اگر جارو، نظافت، گردگیری و شست و شوی ظروف نه تنها در روز، بلکه به شب کشیده شود، قطعاً غیرطبیعی و بیمارگونه است.
برخی اعمال وسواسی به صورت آیین درمی‌آیند، مثل احساس اجبار در شمارش اعداد پشت چراغ قرمز، یا شمارش موزاییک‌های پیاده‌رو، یا لمس کردن تیرهای چراغ برق. گاه ممکن است این آیین‌ها بخش وسیعی از ساعات بیداری انسان را به خود اختصاص دهد.
امّا افکار وسواسی، افکاری تکراری، مهاجم و غیر قابل قبول است که مکرّراً و علی‌رغم اراده‌ی فرد، خود را به ذهن او تحمیل می‌کنند که ممکن است ناخوشایند، شرم‌آور، نگران کننده یا وحشتناک باشند. ساده‌ترین نوع این افکار، تصاویر یا کلماتی‌اند که علی‌رغم میل شخص به ذهن او هجوم می‌آورند. مانند مادری که دچار این فکر شده بود که کودکش پس از ترک منزل آسیب خواهد دید، به خصوص که تصویر ذهنی این موضوع او را رها نمی‌کرد.
در برخی موارد افکار وسواسی بیمار همراه با احساس گناه است که مبادا کاری کرده که نتیجه‌ی وحشتناکی به دنبال داشته باشد. مرد جوانی پس از ترک منزل نگران بود که مبادا سیگار روشن را در جایی گذاشته باشد که موجب آتش‌سوزی و از بین رفتن خانه شود.
خصوصیّت اصلی در افکار فرد وسواس، وجود یک انگیزه‌ی غیرمنطقی برای انجام دادن عملی خاص است، امّا این انگیزه هر قدر هم قوی باشد در مرحله‌ی احساس باقی می‌مانَد و به اجرا درنمی‌آید. به عنوان مثال، مردی دائماً اندیشه‌ی کشتن همسرش او را می‌آزرد. در نتیجه می‌کوشید تا حدّ امکان از او دوری گزیند. یا مردی با دیدن چاقو انگیزه در او پیدا می‌شد که به فرزند و همسرش آسیب برساند، به همین دلیل از نگاه کردن به چاقو اجتناب می‌ورزید، یا آنها را پنهان می‌کرد تا بدین‌وسیله از افکار پلیدش بکاهد.
جوانی از ترس اینکه مبادا هنگام گذر از پل عابر پیاده کسی را از بالا به پایین پرت کند مجبور بود همیشه دست‌های خود را چسبیده به بدن نگاه دارد. یا کس دیگری همواره نگران بود که میکروب‌های دستش دیگران را آلوده کند به همین دلیل مرتّب دست‌هایش را می‌شست.

خصوصیّات بارز شخصیّتی وسواسی

بیشتر بیماران وسواسی خصوصیّات بارز شخصیّتی دارند که به طور خلاصه عبارتند از:
لباس‌های فرد وسواس مرتّب و تمیز است و آراستگی خاصّی دارد. می‌کوشد خود و محیطش را کنترل کند. این کنترل دائم و شدید سبب می‌شود که نتواند به طور طبیعی با مردم ارتباط عاطفی داشته باشد و در نتیجه برای برقراری رابطه با دیگران یک سلسله قواعد و رفتارهای خاصّی ایجاد می‌کند. در برخورد با مسائل زندگی محافظه کار، جدّی، مصمّم، کمال‌طلب، متفکّر، اهل منطق و استدلال است و می‌کوشد که تحت تأثیر هیجانات قرار نگیرد. اغلب استوار، باوجدان و قابل اعتماد است. از انعطاف بی بهره، خلاقیّت و قوّه‌ی تخیّل وی کُند و همچنین دارای عواطف محدود است. بنابراین از لحاظ ظاهری خشک و بی عاطفه به نظر می‌رسد. فرد وسواس به شعار «جایی برای هر چیز، هر چیز در جای خود» معتقد است. به نظافت، مرتّب بودن، وقت شناسی بسیار اهمّیّت می‌دهد. احساس خوشایندی نسبت به افرادی که رفتارشان مطابق میل او باشد دارد و در برابر کسانی که باب میل او رفتار نمی‌کنند، سرسخت، لجوج و خودرأی است. دوستدار عدالت و وفاداری است، از حقوق خود مراقبت می‌کند و در امور عادی خسیس است و کمتر با افراد شریک می‌شود.
هر چند این‌گونه اشخاص فاقد احساس ترس از مردمند، ولی در بروز احساسات گرم و محبّت‌آمیز دچار محدودیّت‌اند. بیمار با اصرار می‌کوشد افکار، اعمال و سلیقه‌اش را به دیگران تحمیل کند که خود باعث دور شدن اطرافیان از او می‌شود. البتّه باید افزود که الزاماً یک فرد وسواس، تمام صفات مذکور را ندارد.

چگونگی شروع بیماری وسواس

بیماری وسواس معمولاً در زمان بلوغ یا اندکی پس از آن شروع می‌شود. در بیشتر موارد، بیماری پیش از پانزده سالگی شروع می‌شود ولی پیش از ده سالگی هم فراوان دیده می‌شود. در عدّه کمی نیز علایم بیماری پس از دهه‌ی چهارم بروز می‌کند.
از لحاظ ابتلا به این بیماری بین زن و مرد تفاوتی وجود ندارد. درصد زیادی از بیماری وسواسی به صورت مجرّد باقی می‌مانند. تحقیقات نشان می‌دهد که میزان بروز وسواس در افراد طبقات بالای جامعه و اشخاص باهوش و تحصیل کرده بیشتر از بقیّه‌ی جمعیّت است. همچنین والدین این افراد در مقایسه با مردم عادی، وسواس بیشتری از خود نشان می‌دهند و حتّی خصوصیّات فرد وسواس در اقوام نزدیک این افراد بیشتر است.
شواهد موجود حاکی از آن است که بیماران مبتلا به وسواس بیشتر متعلّق به خانواده‌هایی‌اند که پدر و مادران سختگیر، کمال‌طلب، خرافی، تمیز، دقیق و کم تحمّل در برابر بی نظمی و سروصدا دارند.
معمولاً انتظارات و توقّع آنها از کودکانشان غیرمعقول و بدون در نظر گرفتن استطاعت جسمی و روانی آنهاست. عقاید و سلیقه‌ی خود را به کودک تحمیل می‌کنند و بدین‌ترتیب حقّ انتخاب را از کودک می‌گیرند.
امّا با توجّه به این نکته که پیشگیری بهتر از درمان است، باید حدّاکثر سعی خود را در این کار انجام دهیم که زمینه‌ی ابتلا به بیماری را در محیط خانواده به کمترین حد برسانیم. در رفتار و گفتار خود با فرزندان کمال توجّه و دقّت را داشته باشیم و همواره به آزادی سلیقه و استقلال فکر آنها احترام بگذاریم.
از نظر روانی، وسواس نوعی بیماری روانی است که درجات مختلفی دارد. وسواس در دوران بلوغ که دوره‌ی انتقالی است، انتقال از تقلید محض به استقلال فکری بیشتر عارض می‌شود، منتها در برخی فاصله‌ی بلوغ فکری‌شان با بلوغ جسمانی بسیار است و حالت وسواس آنها به عقب می‌افتد. البتّه در برخی وسواس همزمان با بلوغ پیدا می‌شود.
بسیار شنیده‌ام که برخی افراد گرفتار وسواس‌های عجیبی شده‌اند و خود من هم در دوران بلوغ - که تازه طلبه شده بودم - به وسواس شدیدی مبتلا شدم. در آن مرحله از وسواس، حتّی در وجود خودم هم شک می‌کردم. یادم می‌آید در وقت نماز صبح در ماه مبارک رمضان خیلی دیر به وقت یقین پیدا می‌کردم. شک می‌کردم که آیا آفتاب زده است؟ وقتی یقین می‌کردم که صبح شده با استصحاب عدم طلوع آفتاب نماز را به جا می‌آوردم. یا برخی افراد نقل می‌کردند که وقتی به حمام می‌رفتند (آن وقت که حمام‌ها خزینه داشت) شک می‌کردند که آیا سرشان زیر آب رفته است؟
برای راه‌یابی به درون افراد وسواسی باید به نکات زیر توجّه داشت:
1. به شخصیّت آنان احترام گذارد و تحقیر و ملامت و مسخره نشوند. چنانچه به شخصیّتشان اهانت شود نتیجه‌ی عکس می‌دهد و در وسواسشان پابرجاتر می‌شوند.
2. باید اعتماد آنان را جلب کرد، به گونه‌ای با آنها برخورد شود که بفهمند شما مشکلشان را درک می‌کنید. وقتی افراد وسواسی به سراغ من می‌آیند به ایشان می‌گویم می‌فهمم چون من از شما بدتر بودم.
3. با آنان همدردی کنید. وقتی در نجف بودم، یکی از علمای بزرگ شیراز مطلبی نقل کرد که برای من درس شد. می‌گفت ما کنار شط فرات که جمعی از طلّاب نیز آنجا بودند نشسته بودیم یکی از طلّاب وسواسی داخل آب شد و می‌خواست خودش را آب بکشد و نماز بخواند. او از افراد حاضر می پرسید: آیا من داخل آب رفتم؟ آنان می‌خندیدند و می‌گفتند: نرفتی. و این بیچاره مردّد مانده بود وقتی چشمش به من افتاد گفت: این آدم مورد اعتمادی است، اگر بگوید که من زیر آب رفتم می‌پذیرم. من نگاه کردم دیدم که زیر آب رفت، حتّی نیم متر هم بیشتر از معمول. وقتی بالا آمد گفتم کمی از سرت بیرون بود. گفت: تو راست می‌گویی. دوباره زیر آب رفت و بالا آمد. گفتم به اندازه‌ی یک پنج ریالی بالا بود. مرتبه‌ی سوم که زیر آب رفت گفت حالا تمم بدنت زیر آب رفته است. آمد بالا و به من گفت: خدا پدرت را بیامرزد.
از این جریان می‌توان نتیجه گرفت که فرد وسواس به کسی که با او همکاری می‌کند و چند مدّتی با او همراه می‌شود اعتماد پیدا می‌کند و آن وقت هر چه این بگوید می‌پذیرد و در این مسأله مهم این است که انسان بتواند به نحو مطلوب و معقولی اعتماد آنها را به خود جلب کند و با این کار در آنها نفوذ کند.
$ عواملی که موجب انصراف از وسواس می‌شود
1. افراد وسواسی وقت اضافی برای فکر کردن دارند که اگر این وقت با هر وسیله‌ی صحیحی پر شود از وسواس خلاصی می‌یابند. مثلاً وسواس‌هایی که به سفر مکّه می‌روند یادشان می‌رود که وسواس داشته‌اند، زیرا اشتغال‌های ذهنی نمی‌گذارد که به وسواس بیندیشند و همین اشتغال ذهنی مانع بسیاری از انحراف‌هاست، زیرا هر چه انسان بیشتر فکر کند وسواس او عمیق‌تر و ریشه دار‌تر می‌شود.
2. بی اعتنایی مهم‌ترین راه علاج وسواس است که در روایات نیز آمده است. تعبیر روایت این است که : «یَتَعَوَّذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ؛ اگر به شیطان میدان بدهی عادت می‌کند». (1) و اگر بی اعتنایی کردی و دست رد به سینه‌اش زدی ناامید می‌شود و دیگر فرد گرفتار وسواس نمی‌شود. در وسواس هر چه انسان بیشتر فکر کند وسواس او عمیق‌تر و ریشه دارتر می‌شود.
کسی می‌گفت من در نماز نمی‌توانم نیّت کنم، کسی که همراه او بود گفت: آیا سخن من را از نظر شرعی قبول داری؟ وسواس گفت: آری. گفت: من از امروز نماز بدون نیّت را بر تو واجب می‌کنم و به عدم نیّت مقیّد باش.
بعد از چند روز فرد وسواس گفت رفتم نماز بخوانم دیدم نیّت خودش می‌آید. این اثر همان بی اعتنایی است.

مهم‌ترین شاخه‌ی وسواس

از همه‌ی شاخه‌های وسواس مهم‌تر، وسواس در عقاید است. بعضی‌ها کتاب‌های مختلف فلسفی و فلسفه‌های الحادی و مادّی را مطالعه می‌کنند و آن‌گاه گرفتار انبوه اشکالات و وسوسه در اصول و فروع می‌شوند، در این‌گونه موارد چه کنیم؟
توصیه‌ی ما این است که مدّت یک یا دو ماه مطالعات را تعطیل کند، چون هر چه این مطالعات بیشتر شود و وسوسه‌های شیطان هم بیشتر می‌شود. انسان در چنین موارد با کنار گذاشتن مطالعات مقداری آرامش فکری پیدا می‌کند. باید یک مشغولیت ذهنی مناسب برایش فراهم کرد و سپس از او پرسید که ریشه‌ی اصلی اشکالات شما در کجاست؟ در غیر این صورت تا زمانی که به مطالعاتش ادامه می‌دهد و اشتغال ذهنی مناسبی هم ندارد و خودش را خسته می‌کند، به هیچ‌وجه نمی‌تواند عقده‌های فکری خود را حل کند.
البتّه این سخن را بر این حمل نکنید که اصلاً به اشکالاتش اعتنا نکند، بلکه باید به شکل منطقی بدان بپردازد.
و بالاتر از همه‌ی اینها در چنین موارد توسّل است که می‌تواند خلأ ذهنی را پر و انسان را نورانی کند.
در روایت آمده است که اگر شیطان شما را در عقاید وسوسه می‌کند، «لاحَولَ وَ لا قُوَّةَ إلّا بِاللهِ» بگویید. این ذکر برای جلوگیری از وسوسه‌های شیطان بسیار مهم است. ذکری است که مشتمل بر دو مطلب است: هیچ حول و حایل و پناهی در مقابل ضررها و هیچ قوّه‌ای در مقابل منافع، جز خدا نیست.

درمان وسواس با آیات قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام)

1. توکّل به خداوند:

فرد وسواس بی‌ثبات و نااستوار است. بنابراین نیاز به پناهگاهی دارد تا با اتّکاء به آن ثبات و آرامش یابد و توکّل به خداوند از جمله اینهاست. قرآن می‌فرماید: «(إنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلطَانُ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلَی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ)؛ شیطان بر کسانی که ایمان دارند و بر خدایشان توکّل می‌کنند سلطه‌ای ندارد». (2)
در حدیثی امام صادق (علیه السلام) فرمود: «أنَّهُ قالَ: قالَ اِبلیسُ خَمسَةُ أَشیاءِ لَیسَ لی فِیهِنَّ حِیلَةٌ وَ سَائِرُ النّاسِ فِی قَبضَتی مَنِ اعتَصَمَ بِاللهِ عَن نِیَّةٍ صادِقَةٍ وَاتَّکَلَ عَلَیهِ فی جَمیعِ اُمورِهِ؛ شیطان گفت: همه‌ی مردم در چنگ من‌اند، مگر پنج دسته که مرا بر آنها راهی نیست: کسی که با نیّت راستین به خداوند بیاویزد و به او توکّل کند». (3)

2. ذکر:

از جمله راه‌های زدودن وسوسه، گفتن ذکرهای خاصّی است که در قرآن و روایات به آنها اشاره شده است. قرآن می‌فرماید: «(إنَّ الَّذِینَ اتَّقَوا إِذَا مَسَّهُم طَائِفُ مِنَ الشَّیطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبصِرُونَ)؛ پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه‌های شیطان شوند به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) می‌افتند و (در پرتو یاد او، راه حق را می‌بینند و) در این هنگام بینا می‌شوند». (4)
شیخ حرّ عاملی نقل کرده است که: «قالَ رَسولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): اِنَّ آدَمَ شَکا اِلَی اللهِ مَا یَلقی مِن حَدیثِ النَّفسِ وَ الحُزنِ فَنَزَلَ عَلَیهِ جَبرَئیلُ فَقالَ لَهُ: یَا آدَمُ قُل لاحَولَ وَ لاقُوَّةَ إلّا بِالله فَقالَها فَذَهَبَ عَنهُ الوَسوَسَةُ وَ الحُزنُ؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آدم از وسوسه و اندوهی که می‌یافت به خدا شکایت برد، جبرئیل بر او نازل شد و گفت: ‌ای آدم بگو: لاحَولَ وَ لاقُوَّةَ إلا بِالله. حضرت آدم این سخن را گفت و وسوسه و اندوهش برطرف شد». (5)

3. قرائت سوره‌ها یا آیات ویژه‌ای از قرآن:

خواندن برخی سوره‌ها یا آیات، از جمله سوره‌ی یس و سه آیه‌ی نخست سوره‌ی اَنعام از جمله عوامل زدودن وسوسه است. در روایتی آمده: «وَالمُصحَفُ فِی البَیتِ یَطرُدُ الشَّیطانَ؛ وجود قرآن در خانه شیطان را دور می‌کند». (6)

4. نماز:

از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود: «قالَ: لَیسَ مِن مؤمِنٍ یَمُرُّ عَلَیهِ أَربَعونَ صَباحاً اِلّا حَدَّثَ نَفسَهُ فَلیُصَلُّ رَکعَتَینِ وَ لیَستَعِذ بِاللهِ مِن ذَلِکَ؛ هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه در هر چهل روز دچار وسوسه می‌شود، پس هرگاه وسوسه رخ نمود دو رکعت نماز بگزارد و از وسواس به خدا پناه بَرد». (7)

5. روزه گرفتن:

سه روز روزه گرفتن در هر ماه و روزه‌ی ماه شعبان از اسباب زدودن وسواس است. در حدیثی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مَن سَرَّهُ أن یَذهَبَ کَثیرٌ مِن وَحَرِ صَدرِهِ فَلیَصُم شَهرَ الصَّبرِ وَ ثَلاثَةَ أیّامٍ مِن کُلِّ شَهرٍ؛ هر که از زدوده شدن بسیاری از وسوسه‌های دلش شادمان می‌شود، ماه رمضان و سه روز از هر ماه را روزه بگیرد». (8)
البتّه در برخی روایات مطلق روزه از عوامل دور کننده شیطان شمرده شده است.
در روایتی آمده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به یارانش فرمود: «ألا اُخبِرُکُم بِشَیءٍ اِن أنتُم فَعَلتُمُوهُ تَباعَدَ الشَّیطانُ مِنکُم کَما تَباعَدَ المَشرِقُ مِنَ المَغرِبِ؟ قالوا: بلی قال: الصُّومُ یُسَوِّدُ وَجَههُ؛ آیا شما را آگاه سازم از چیزی که اگر آن را بدانید، شیطان از شما دور شود، مانند دوری مشرق از مغرب؟ گفتند: آری. فرمود: روزه چهره‌ی شیطان را سیاه می‌کند». (9)

6. استعاذه:

یعنی پناه گرفتن، در اینجا منظور گفتن ذکرهایی است که نشان دهنده‌ی پناه‌جویی به خداست، البتّه پناه‌جویی از وسوسه‌های شیطان؛ مانند گفتن «أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ».
قرآن نیز در برابر وسوسه‌های شیطان دستور به استعاذه داده است: «(وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ‌)؛ و اگر وسوسه‌ای از شیطان به تو رسد به خدا پناه بر که او شنونده و داناست». (10)
در روایتی آمده است که کسی خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: تردیدهایی در سینه و وسوسه‌هایی در دل خود احساس می‌کنم، به گونه‌ای که برخی اوقات به قطع نماز و آشفتگی در قرائت نماز منجر می‌شود.
حضرت فرمود: چرا استعاذه‌ی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) را نمی‌خوانی؟ گفتم: شما به من بیاموزید! فرمود: هر وقت وسوسه‌ای احساس کردی دست بر سینه‌ات بگذار و بگو: «بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ اَللَّهُمَّ مَنَنتَ عَلَیَّ بِالإیمانِ وَ أودَعتَنِی القُرآنَ وَ رَزَقتَنی صِیامَ شَهرِ رَمَضانَ فَامنُن عَلَیَّ بِالرَّحمَةِ وَ الرِّضوانِ وَ الرَّأفَةِ وَ الغُفرانِ وَ تَمامِ ما أولَیتَنی مِن النِّعَمِ وَالاِحسانِ. یا حَنّانُ یا مَنّانُ یا دائِمُ یا رَحمانُ سُبحانَکَ وَ لَیسَ لی أَحَدٌ سِواکَ سُبحانَکَ أعوذُ بِکَ بَعدَ هذِهِ الکِراماتِ مِن الهَوانِ وَ أسئَلُکَ أن تُجَلِّیَ عَن قَلبِیَ الأحزانَ».
حضرت فرمود این را سه بار بخوان که به کمک خداوند از وسوسه رهایی می‌یابی و بعد بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صلوات بفرست. (11)

7. تسبیحات حضرت زهرا (علیها السلام):

در حدیثی امام باقر (علیه السلام) فرمود: «مَن سَبَّحَ تَسبیحَ الزَّهراءِ (علیها السلام) ثُمَّ استَغفَرَ غُفِرَ لَهُ وَ هِیَ مِأةٌ بِاللِّسانِ وَ ألفٌ فِی المیزانِ وَ تَطرُدُ الشَّیطانَ وَ تُرضِیَ الرَّحمانَ؛ کسی که تسبیحات حضرت زهرا (علیهاالسلام) را بگوید، سپس استغفار کند، خداوند او را می‌بخشاید. این تسبیح بر زبان صدتاست و در میزان هزار شیطان را می‌رانَد و خداوند رحمان را خشنود می‌سازد». (12)

8. دوست داشتن اهل بیت (علیهم السلام):

ابوعبیده حذاء گفت: نزد امام باقر (علیه السلام) رفتم و گفتم: پدرم فدایتان باد، بسا شیطان با من تنها می‌شود و روانم پلید می‌شود، آن‌گاه علاقه و دلبستگی کاملم را به شما یاد می‌کنم روانم پاکی می‌یابد. امام فرمود:‌ای زیاد، دین جز دوستی نیست. آیا نمی‌نگری به سخن خداوند متعال که فرمود: اگر خدای را دوست می‌دارید از من اطاعت کنید در آن هنگام خدای شما را دوست می‌دارد». (13)

9. یاد و ذکر اهل بیت (علیهم السلام):

همان‌گونه که قرآن مجید شفا و درمان دردهاست، ذکر اهل بیت (علیهم السلام) درمان دردها و وسوسه‌هاست. در روایتی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: «ذِکرُنا أهلَ البَیتِ شِفاءٌ مِنَ الوَعکِ وَالأسقامِ وَ وَسواسَ الرَّیبِ وَ حُبُّنا رَضِیَ الرَّبِّ تبارک و تعالی؛ یاد ما اهل بیت، درمان ضعف مولود تب و درمان بیماری‌ها و وسوسه‌های تردیدانگیز است و دوست داشتن ما خشنودی خدای تبارک و تعالی است». (14)
در این زمینه در حدیثی دیگر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است: «ألا فَاذکُروا یا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ مُحَمَّداً وَ آلَهُ عِندَ نَوائِبِکُم وَ شَدائِدِکُم لِیَنصُرَ اللهُ بِهِم مَلائِکَتَکُم عَلَی الشَّیاطِینَ الَّذِینَ یَقصُدُونَکُم؛ ‌ای امّت محمّد، هنگام مصیبت‌ها و سختی‌ها محمّد و آل او را یاد کنید تا خداوند فرشتگانتان را بر شیاطینی که قصد شما را دارند پیروز کند». (15)

10. توسّل
11. بازشناسی سیره‌ی اهل بیت (علیهم السلام)
12. تلقین:

وسوسه یک حالت بی‌ثباتی است. انسان وسواس باید به خود تلقین کرده و اعتماد به نفس خود را بازیافته و بر این حالت پیروز شود.
برخی روایات شیوه‌ی اعتماد به نفس و مقاومت در برابر شیطان و وسوسه‌هایش را به انسان می‌آموزد.
ابوبصیر می‌گوید به امام صادق (علیه السلام) گفتم: «اِنَّهُ قَد ألَحَّ عَلَیَّ الشَّیطانُ عِندَ کِبَرِ سِنّی یُقَنِّطُنِی. قالَ: قُل کَذِبتَ یا کافِرُ یا مُشرِکُ اِنّی اُومِنُ بِرَبّی وَ اُصَلّی لَهُ وَ أصومُ وَ اُثنی عَلَیهِ وَ لا ألبِسُ إیمانی بِظُلمٍ؛ شیطان می‌خواهد با اصرار مرا در کهنسالی ناامید سازد. امام فرمود: به او بگو‌ ای کافر، ‌ای مشرک، دروغ می‌گویی. من به خدایم باور دارم. برای او نماز می‌گزارم، روزه می‌گیرم، او را ثنا می‌گویم و ایمان را با ستم نمی‌آمیزم». (16)

13. یاد مرگ:

ابوبصیر گفت: از وسواس نزد امام صادق (علیه السلام) گلایه کردم، حضرت فرمود: «یا أبا مُحمّدٍ اُذکُر تَقَطُّعَ أوصالِکَ فی قَبرِکَ وَ رُجوعَ أحبابِکَ عَنکَ إذا دَفَنوکَ وَ خُروجَ بَناتِ الماءِ مِن مِنخَزَیکَ وَ أکَلَ الدُّودُ لَحمَکَ فَإنَّ ذَلِکَ یُسَلّی عَنکَ ما أنتَ فِیهِ قال أبوبَصیر فَوَاللهِ ما ذَکَرتُهُ إلّا سُلِّیَ عَنّی ما أنا فِیهِ مِن هَمِّ الدُّنیا؛ ‌ای ابومحمّد، به یادآور که پیوندهایت در گور می‌گسلد، دوستانت پس از به خاک سپردنت بازمی‌گردند، جانور از بینی تو بیرون می‌آید و کرم گوشت تو را می‌خورَد. بی تردید اینها تو را آرامش می‌بخشد. ابوبصیر گفت: به خدا سوگند، هر گاه چنین چیزهایی را یاد می‌آوردم از اندوهی که داشتم آرام می‌گرفتم». (17)

14. آگاهی از دستورهای فقهی و به کار بستن آنها در زندگی

الف) از جمله دستورهایی که در فقه روی آن تأکید شده اعتنا نکردن به شک‌هایی است که پی در پی بر انسان عارض می‌شود. در حدیثی امام رضا (علیه السلام) فرمود: «اِذا کَثُرَ عَلَیکَ السَّهوُ فِی الصَّلاةِ فَامضِ عَلی صَلاتِکَ وَ لاتُعِد؛ هرگاه فراموشی در نماز زیاد شد نمازت را به پایان بر و اعاده نکن». (18)
ب) شناختن شک‌هایی که اصلاً اعتبار ندارد.
ج) خواندن نماز به جماعت.
د) مختصر خواندن نماز.
ه) بازگشت به رفتار عمومی، یعنی وسواس باید خود را خارج شده از اعتدال تلقّی کند و برای عادی‌سازی رفتارش، به عملکرد مردم توجّه کند و همان‌گونه کارهای خود را شکل دهد.

پی‌نوشت‌ها:

1.بحارالانوار، ج 85، ص 273.
2. سوره‌ی نحل، آیه‌ی 99.
3. بحارالانوار، ج 63، ص 248، ح 105.
4. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 201.
5. وسائل الشیعه، ج 4، ص 1228، ح 1.
6. بحارالانوار، ج 92، ص 196.
7. بحارالانوار، ج 91، ص 354، ح 17.
8. همان، ج 97، ص 109، ح 48.
9. همان، ج 63، ص 261، ح 140.
10. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 200.
11. بحارالانوار، ج 95، ص 137.
12. همان، ج 85، ص 322، ح 10.
13. همان، ج 27، ص 94، ح 55.
14. بحارالانوار، ج 26، ص 227، ح 2.
15. همان، ج 63، ص 271، ح 158.
16. همان، ج 69، ص 152، ح 4.
17. کافی، ج 3، ص 255، ح 20.
18. بحارالانوار، ج 88، ص 275.

منبع مقاله :
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.